اسم من مایکل مک اینتایر است. من حدود 30 سال در سطح کالج تدریس کردم، عمدتاً در دوره های مرتبط با نویسندگی و ادبیات: ادبیات، فیلم، و همچنین آهنگسازی "سال اول"، آهنگسازی و تحقیق پیشرفته، نویسندگی خلاق، و نویسندگی حرفه ای. من همچنین دروس عمومی تری در علوم انسانی مانند تاریخ هنر، قدردانی از موسیقی، مطالعات رسانه ای و دوره های مهارت های مطالعه تدریس کرده ام. یکی از دوره های مورد علاقه من برای تدریس اسطوره شناسی است.
من دارای مدرک دکترا در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در سانفرانسیسکو، و مدرک لیسانس از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی هستم. در «زندگی قبلی» (یا اینطور به نظر میرسد)، چند سالی را صرف کوبیدن سرم به دیوارهای صنعت فیلم کردم. در این مدت، چندین فیلمنامه نوشتم (عناوین هیچ کدام را نمیشناسید) و چیزهای دیگر، از جمله یک یا دو رمان.
چندین سال پس از آن (بعد از اینکه ازدواج کردم و تصمیم گرفتم "عملی" شوم)، کسب و کار خودم را اداره کردم -- یک شرکت مدیریت و نگهداری املاک در کالیفرنیای جنوبی. نکته بامزه در مورد آن این است که به همان اندازه که من برای اداره کسب و کار مشکل داشتم، متوجه شدم که در آموزش دادن به دیگران چگونه کارهای خود را انجام دهند، واقعاً خوب هستم. وقتی متوجه این موضوع شدم، شروع به انتقال (فکر میکنم این روزها به آن میگویند) به حرفه تدریس خود را آغاز کردم. فروپاشی کسب و کار در اوایل دهه 90 این تغییر شغلی را تسهیل کرد.
و مانند اکثر مردم، من زندگی خارج از کار دارم. من از گذراندن وقت با خانواده ام لذت می برم - من متاهل و دارای سه فرزند هستم که چند نفر از آنها هنوز در خانه زندگی می کنند. من و همسرم از قدم زدن در جنگل های اطراف محل زندگی خود لذت می بریم. من در مورد همه موضوعات مختلف، از جمله علاقهام به زبان گالیک و اسکاتلند، ادبیات، فرهنگ، تفسیر رویدادهای جهان و هر چیز دیگری که روی میزم میآید مطالعه میکنم. من فیلم تماشا میکنم (سعی میکنم خودم را طوری تربیت کنم که فقط زمانی که روی ماشین ورزشی هستم تماشا کنم - هم به عنوان یک استراتژی برای محدود کردن لذت گناهم و هم برای اینکه خودم را وادار به کاهش وزن کنم ... زمان زیادی پشت میز نشستن!) و - هر چقدر هم که عجیب به نظر برسد - تا چند سال پیش، من هفته ای چند بار کشتی آماتور انجام می دادم (واقعی که در دبیرستان، کالج، یا به سبک المپیک - نه چیزهای ساختگی که در آن می بینید. تلویزیون). با این حال، زانوهای ضعیف و برنامه فشرده مانع از آن شد. اکنون، من فقط در حال دستفروشی دوچرخه ثابت فوقالذکر و قدم زدن طولانی با خانم مک هستم.
ارسطو گفت: بگو تا تو را ببینم. شاید امروز میگفت بنویس تا ببینمت، زیرا ما آنقدر مکتوب با هم ارتباط داریم که چطور...
«دانشجو میتواند در پایان این دوره یک فیلمنامه داستانی تعاملی از نوع بازی ویدیویی بنویسد. اخیراً یک بازی ویدیویی محبوب به فروش رسید. .."
مقاله یک نوشته (معمولاً کوتاه) است که دیدگاه خود نویسنده را در مورد موضوعی ارائه میکند که بخش عمدهای از آموزش رسمی در این زمینه شده است. ..